کات

 

تو، ناتوان تر از آنی که تمام مسیر را پا به پای من آیی و من،

ناتوان تر از آنم که تمام مسیر تو را به دوش کشم.

 

پ.ن: از همینجا برگرد...

 

یه روز یه باغبونی...

 

      از هر طرف که حساب کنی، کاری که مدعیان خلافت پیامبر بعد از رحلت وی کردند، نامردی محض است! تاریخ را که باور کنی، به بی شرمی و بی تقوایی کسانی که امروز برای جمعی مظهر دین داری هستند ایمان خواهی آورد. کدام دوران و کدام تمدن را سراغ دارید که مردمانش تنها چند ماه پس از رحلت پیامبرشان هیزم به درب خانه دختر وی برده باشند تا "خانه و اهلش را با هم بسوزانند"...

همانها که سقیفه نشین شدند و خواستند که تاریخ را تحریف کنند برای تطهیر خودشان.

      جناب برادران دینی! دوستان اهل سنت! وحدت مان جای خود، اشکالات رفتاری شیعیان زمانه هم قبول اما خدایی! با چه رویی خود را مسلمان می خوانید؟! در حالی که بزرگان فرقه ها تان بارها علنا مورد غضب و لعن پیامبر قرار گرفته اند. در حالی که مورخان مشهورتان کسانی مثل ابوحنیفه و ابو هریره و ته اش بخاری اند که تعارضات و منقولات گفته شد در کتب ایشان خود در اثبات باطل بودن عقاید مربوطه کافی و وافی است.

حیف! بعضی هاتان چه آدم های خوبی هم هستید. خدا حقیقت را برایتان آشکار کند، دوستان!

 


پ.ن: فاطمه پاره تن من است، هر که او را بیازارد مرا آزرده است... محمد نبی(ص)

پ.ن: از دین و مذهب سخن گفتن، مد نیست؟! بی کلاسی است!؟ به نظرت جای اش اینجا نیست!؟ فدای سرم، همین است که هست و من، همین ام که هستم.

پ.ن: برای کسانی که علاقه مند به چگونگی اثبات حقانیت منطقی و تاریخی شیعه نسب به تسنن هستند توصیه می شود، موکدا و فورا، به تهیه و خواندن کتابی با نام شهابی در شب – خلاصه ای از کتاب شبهای پیشاور به تالیف سلطان الواعظین شیرازی – و به تلخیص دکتر توحیدی. انتشارات امید مهر. کتاب را پیدا نکردید تماس بگیرید برایتان می پست ام اش، و بدیهی است که پول اش را نیز خواهم ستاند. تا ریال آخر!

 

حرام زاده ها بی تقصیراند و من دوشنبه ها را دوست دارم!

        برای موسیقی سرکش اینجا دلم تنگ شده بود. بعد از آنکه مدتی توی ذوق ام می زد و تحمل اش را نداشتم. راه حل ساده بود، مدتی از اینجا دور ماندم. همه چیز روبراه شد. شما هم هروقت حالتان از من بهم خورد، همین کار را بکنید. جواب می دهد!

        چند خبر تازه هست. اولی و دومی را در عنوان این پست گفتم. دیگرانش از روزهای جالبی است که می گذارنم. که آبدارچی شرکت ما برای آنکه به کسی رونیاندازد، بیش از نیمی از این شهر را، خبر آمده که پیاده طی کرده تا برود دنبال زن و بچه اش. که به اندازه یک بلیط اتوبوس پولی نداشته! در این مملکت ولایی. که فردای آنروز از یکی از همکاران، مخفیانه، با کلی شرمندگی و عذرخواهی، پنجاه تومان پول قرضی خواسته است. پنجاه هزار تومان؟ نه! پنجاه تومان، فقط پنجاه تومان...

 

ادامه نوشته