وای به روزی که...
تا بحال از خود پرسیده ای مسول غذا دادن به گربه های محله کیست؟
نه، جدا می خواهم بدانم شده برای گرسنه نماندن گربه ای، گنجشگکی یا دیگر حیوانات اهلی داخل شهر دغدغه داشته باشی؟ وقتی نشستی پای میز یادت بیافتد که گربه ی سر کوچه چطور میو میو کنان برای تکه گوشتی التماس ات می کرد و غذا از حلقوم مبارک پایین نرود. دغدغه به این معنا !
هر دفعه به چنین چیزهایی فکر کردی یا برای ات مساله شد، یاد بیاور، در جامعه ای زندگی می کنیم که آدم های اش برای خودکشی کردن یک هموطن و سقوط وی از بالای پل هلهله و دست افشانی می کنند، آدم هایی که بیمارهای بی بضاعت شان را از بیمارستان بیرون و کنار جاده رها می کنند، همانهایی که هانیه 8 ساله را شکنجه می دهند، آنهایی که برای خرید و انباشت سکه ی در حال گرانی صف می کشند و و و...
وقتی سعی کردی کمی ارتفاع بگیری و از بالا به این جامعه نگاه کنی، بیشتر دل ات به حال حیوانات می سوزد! آخر مردمی که با همنوع خود این می کنند را چه توقعی از فهم لزوم خوش رفتاری با گربه هاست؟
پ.ن: بو بکشید! بوی تعفن اش همه جا را برداشته. فکر می کنم "نمک" هایمان دارد می گندد...
پ.ن2: این هم شاهد مثال تازه ای برای این پست. نیما (تصویر زیر) گفته پدرش این بلا را سر او آورده. پدر وی نیز مدعی شده حق داشته و دارد فرزندش را کتک بزند... :( !